Boys.Before.Flowers
پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, :: 14:9 :: نويسنده : sarina
من از پایان بی دیدار میترسم.... من از اعدام نمیترسم!
چشماي تو به من اميد زندگي ميده دستاي تو گرماي خورشيد و به دست من ميده اون نگاه عاشق تو منو به زندگي برم گردونده اون لباي شيرين تو لب منو خندونده عاشق اينم كه نگاه كنم تو چشمات غرقم كني توي خيال وروياهات نميدوني قبل تو چه سختيا كشيدم طعم تلخ شكستو بدجوري من چشيدم يه بي وفا بود كه من مثل ديوونه ها دل بسته بودم بهش ،دلم شد ويرونه ،آه كاش كه از اول تورو ميديد اين چشام كاش كه از اول خدا تورو ميذاشت سر رام باور كن نيمه من تو هستي كه پيدا شدي از اين به بعد تورو ميخوام با اين كه خيلي ساده اي بازم ميگم من عاشق چشات شدم عاشق اون چشاي نازت كه منو ديوونه كرده اخه چرا خدا فكر دل منو نكرده
من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم
عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده ..
می گویند :عشق آن است که به او نرسی
|
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
|||||||||||||||||||
![]() |